اما روئِدا راميرس
ايران درّودي اصالتاً اهل مشهد ايران است. شمار نمايشگاه هاي انفرادي و گروهي وي واقعاً به رقم شگفت انگيزي بالغ مي گردد.
ايران درّودي در سال 1936 در مشهد، ايران متولد شده است. مطالعات نقاشي خود را در مدرسة عالي هنرهاي زيباي پاريس و نيز تاريخ هنر را در مدرسة لوور همان شهر به پايان رسانيده و هنر ويتره را در آکادمي رئال بروکسل در بلژيک فرا گرفته است. علاوه بر اين تحصيلات مربوط به توليد فيلمهاي تلوزيوني را در مؤسسة آر. سي. اِي نيويورک به انجام رسانيده است.
تعداد جوايزي که ايران درّودي کسب کرده بسيار است. از آنجمله اند جايزه مسابقه بين المللي کان و « جايزه زن هنرمند سال 1973 » که در آنسال به بهترين زن هنرمند دنيا اعطاء شد.
بي ينال 1968 ونيز ( مدت پنجاه دقيقه ) و شناخت هنر – ضبط نهصد دقيقه اي براي تلويزيون ايران – محصول خود شخص ايران درّودي است که جديدترين آثار نقاشي خود را در پايتخت ما به نمايش مي گذارد.
ضمن اينکه خاستگاه او شهري است که ظاهراً عرفان در آن حد و حصري ندارد ( قرآن را در حکم اساس يک دين و مذهب حفظ مي کند ... ) به شيوة اروپايي تحصيل کرده است، پاريس فقط آغاز راه است نه پايان آن. پاريس زمينة کار است نه هدف غايي. فقط مکاني است براي رسيدن به کمال و جهش. سايه اي است با يک آفتاب با پرومتة جديداش: بلند پرواز، متعهد و متفاوت.
ايران سازندة خبرهاي جانبخش است. برتر از همه، آرامش ناپذيرتر، نسبي و مطلق. فلسفه اي که به کيمياگری شکل ها بدل شده است. شکلي بسط يافته به رمز در سراشيب رازها. گشودن يک راز در عين حال دست يافتن به ناممکنِِ مرزهاي هميشه بستة شک هاست. درّودي ساکت و نگران است. طوفاني وجودش را فراگرفته و در نظاره است. در آغاز و پايان هر يک از رازهايش پديد و ناپديد مي شود. کاشف رمزهاست. درحال گمانه زني. راستي گونه گون به زبان دشت ها، رنگ ها، سايه روشنها، کمپوزيسيون، ريتم، مضامين و نگراني ها...
گرمايي شورانگيز در شعله هاي نفت يادآور بازاري داغ. بازار بي پايان جان. تسخيرناپذير. لااقل به تمام و کمال و به قطع. ايران درّودي که در هدف غايي و مبهم خويش تنها مانده است رازي را بازگو مي کند. راز مردم خود. راز خويشن. و شايد راز تمام شناخته هاي ناشناختني. دستخوش حوادث؟ شايد، رازي که خود را پنهان مي کند براي اين است که کاملاً پنهان بماند. آيا از نگرانی های حال و آينده و قدرتي که مستغرق شهوت آتش افروزي ها، خون و مرگ است، شرم دارد؟
وارث وهم و نگراني هاي شوم. دور انديش و درگريز. هنرمند. دست و دلباز در مقام يک خلاق و درعين حال قانع.
و تأمل و تفکر دامنه مي گسترد ليکن امکان براي رمز و کنايه ها کاستي مي گيرد. چون گشودن راز دست کشيدن است از اطمينان و موقع شناسي.
معلوم نيست هنر تا به کدامين نقطه ميراثِ اشباع شده از رمز و راز را بازگو مي کند و يا، بعبارت ديگر رازي در حد کمال ساخته و پرداخته شده به چيزي بيش از يک آئين و نظم خود خواسته و تسليم بدان تبديل مي شود. آنچه را که بايد بپذيرد مي پذيرد: بايد براي شناخت و کسب شعور ( لااقل تا اينجا ) به بلنداي نسبي قامت آسمان، بارها زمين خورد. در شيوة تفکر غرب، سنت اگوستين نه معلول است و نه تحول پذير، بلکه به دلخواه خود حضور دارد و از فرصت بهره مي جويد. نه از باب همدلي و همزباني، بلکه به صراحت و به شيوة خاص خود، دقيق و مؤکد.
بنظر والاتر از يک قهرمان، يک قديس می نمايد. اما براي کسي ارزش رنگين کمان را مي شناسد، او ترکيب رنگهايش را اثبات کرده و خواسته است با هستي زبان بسته آن به گفتگو نشيند، بعبارت ديگر، بطور نسبي حاصلي که بقيه در بازگشائي ممتد رمز و رازها بدست داده اند متوسط است.
اما روئِدا راميرس
نشريه فرهنگ مکزيک - شماره 381 - 28 مي 1976