فرانک الگار

چگونه می توان یک زن ایرانی بود ؟

گل هایی که در طبیعت وجود ندارند ، شاخسارهایی که از مرداب ها سر بر می آورند دورنماهای وهم انگیزی که در آنها اشیاء معمولی و اختراعی ، غریب و بی مناسبت قد می افرازند و از میانشان ، در جوّی محو و رویایی ، ویرانه یا هیولایی از تخت جمشید ظاهر می شود . 
آخر ، آفریننده ی این تداعی های رویایی یک بانوی جوان ایرانی است که به پاریس بازگشته تا خاطرات نوجوانی پر تلاش خود را بازیابد و در قالب نمایشگاهی از آثارش آنچه را که از خلال رویاهای شرقی خود آموخته و حس کرده است نشان دهد . 
ایران درّودی ، در نمایشگاه خود در گالری دروآن ( فوبور سنت اونوره ، شماره ی 52 ) مجموعه ای از پرده های نقاشی را به تماشا گذاشته است که ، اگر چه از سورئالیسم الهام دارند ، بهتر است ” تخیل پردازانه ” خوانده شوند ، چون به همان اندازه با نقاشی های جان مارتین و گاسپار فریدریش قرابت دارند که با کارهای تانگی و دالی . به تفصیل ، هر یک از پرده های او به رنگ هایی روان و گریزپا ، بازتاب هایی درهم تنیده و محو ، همچون یک موسیقی نامشخص ، نقاشی شده است . آنگاه ، در این میانه ، یک آبی ژرف بانگ بر می دارد ، یک سرخ خونین فریاد شیپور سر می دهد و زردی زرین منفجر می شود ... . 

اگر هنر نقاشی تعبیر شاعرانه و انتزاعی واقعیت است ، ایران درّودی یک نقاش راستین است . سورئالیسم او نیازی به دستمایه های فرسوده از فرط استعمال ندارد . او برای بیان خویشتنش کافی است که دست به گنج سنت نمادین ایران ، ایران سعدی و بهزاد فرو برد . 

 فرانک الگار 

نشریه کارفور ، پاریس 1973