احمد شاملو
پيش از تو
صورتگران
بسيار
از آميزه برگ ها
آهوان برآوردند؛
يا برشيب كوهپايه ئي
رمه ئي
كه شبانش در كج و كوج ابر و ستيغ كوه نهان است ؛
يا به سيری و سادگی
در جنگل پرنگار مه آلود
گوزنی را گرسنه كه ماغ می كشد.
تو خطوط شباهت را تصوير كن :
آه و آهن و آهك زنده
دود و دروغ و درد را-
كه خاموشی
تقوای ما نيست .
سكوت آب می تواند خشكی باشد و فرياد عطش؛
سكوت گندم می تواند گرسنگی باشد
و غريو پيروزمندانه قحط؛
همچنان كه سكوت آفتاب
ظلمات است .
اما سكوت آدمی فقدان جهان و خداست.-
فرياد را تصوير كن !
عصر مرا تصوير كن
در منحنی تازيانه به نيشخط رنج ؛
همسايه مرا
بيگانه با اميد و خدا؛
و حرمت ما را
كه به دينار و درم بركشيده اند و فروخته .
تمامی الفاظ جهان را در اختيار داشتيم
و آن نگفتيم
كه به كار آيد،
چرا كه تنها يك سخن، يك سخن در ميانه نبود:
آزادي!
ما نگفتيم
تو تصويرش كن!