در مطبوعات

یادداشتی به احترام هفتاد سال فرهنگ سازی ایران درودی

سکوت گندم

یادداشتی به احترام هفتاد سال فرهنگ سازی ایران درودی

مهدی وزیربانی

نوآوران - ایران درودی را باید بانوی نقاشی ایران نامید، زنی که چهره ی بخشی از نقاشی تاریخ ایران را دگرگون کرد و از روزی که مقابل بوم ایستاد تا به امروز که من این یادداشت را می نویسم لحظه ای از تلاش دست بر نداشته است و رسم مردم زنده کش مرده پرست! را هرگز باور نداشته است و به همین جهت خودش را در مرتبه ای از میان مردم زیستن قرار می دهد که حتا لب به اعترافِ ستایشِ او از جانب «احمد شاملو» گشوده می شود و شاملویی که همیشه «کمال الملک» را یک کپی کار محض و یک نقاش متقلب از روی دست نقاشان 200 سال قبل از خودش می داند می آید و از میان نقاشان هم دوره ی خودش ایران درودی و علیرضا اسپهبد را انتخاب می کند و تاریخ نشان می دهد که این انتخاب شاملو تا چه اندازه درست بوده است و درودی و اسپهبد با امضا و نگاهی متفاوت نسبت به هم در نقاشی تا کجا تاریخ نامکتوب نقاشی ایران را دگرگون می کنند. درودی از این میان هنرمندی است که هرگز مرعوب حکومت ها و جوایز و حراج ها نشد و همواره آنچه در نگاهش و زاویه ی دیدش وجود داشت را بی رتوش به بوم سپرد و هنر نقاشی ایران را صاحب یک هنرمند ملی دیگر کرد که حتا نامش می تواند یک جریان مثل حراج یا فستیوال را به اعتبار برساند و یا از اعتبار ساقط کند.

 درباره ی او نوشته اند: «ایران درودی در ۱۱ شهریور ۱۳۱۵ در خراسان به‌دنیا آمد. پدرش خراسانی بود و مادرش قفقازی. تبار پدری‌اش پشت در پشت بازرگان بودند و مادرش به هم‌راه خانواده بعد از انقلاب اکتبر و تشکیل کشور شوروی از قفقاز به ایران مهاجرت کردند.

در کودکی با خانواده به اروپا سفر کرد و از شهرهای مختلف اروپا دیدن کرد وقتی جنگ جهانی دوم شروع شد خانواده او در هامبورک زندگی می‌کرد و با شروع جنگ به ایران بازگشتند و مدتی در مشهد زندگی کردند و بعد به تهران آمدند و ساکن تهران شدند. درودی در حالی که در مدرسه درس می‌خواند به دلیل علاقه به نقاشی به کلاس‌های آزاد طراحی و نقاشی هم می‌رفت. او در سال ۱۹۵۴ برای تحصیل در رشته نقاشی در دانشکده «بوزار» در پاریس به تحصیل مشغول شد و در سالهای ۱۹۵۴ تا ۱۹۵۸ به یادگیری هنر در آموزشگاه‌ها و دانشکده‌های گوناگون پرداخت: «مدرسه هنرهای زیبای پاریس (بوزار)، مدرسه «لوور» پاریس، دانشکده سلطنتی بروکسل (ویترای)، انیسیتوی آر. سی. آی نیویورک (رشته تهیه و کارگردانی برنامه‌های تلویزیون). پس از پایان تحصیلات به ایران بازگشت و در اردیبهشت ۱۳۳۹ آثارش در تالار فرهنگ تهران به نمایش گذاشته شد.»

در سال‌های دهه 40در شهرهای مختلف اروپا آثار خود را در گالری‌های مختلف به نمایش گذاشت و بعد به آمریکا رفت. در آمریکا با «پرویز مقدسی» کارگردان تآتر و سینما آشنا شد و با یک‌دیگر ازدواج کردند. هر چند دوران زندگی مشترک این دو طولانی نبود و با مرگ زود هنگام مقدسی به پایان رسید اما تاثیر بسیار عمیقی بر درودی گذاشت و او دیگر هرگز ازدواج نکرد.

ایران درودی تا کنون در بیش از ۵۶ نمایش‌گاه آثار خود را به دید عموم گذاشته‌است و با نوشتن کتاب «در فاصله دو نقطه» فصل دیگری از زندگی هنری خودش را رقم زده است»

اینها تنها بخشی از کارنامه ی پر افتخار هنرمندی است که ما همیشه به او پشت کرده ایم و برای او قدمی بر نداشته ایم! از استفاده ی ابزاری اثرش در آخرین حراج «کریستی تهران» که بیشتر به‌دنبال منافع مادی است تا معنوی و باعث کدورت خاطر این هنرمند بزرگ شد تا موانعی که این زنِ فرهیخته و گرانقدر در راه تاسیس موزه اش ایجاد کردیم و یا اصحاب رسانه ای که مدتی در کنار او روزگار سپری کردند و با تظاهر به دوست داشتن او از نام و اعتبارش برای دیده شدن خود سود جستند و در واقع در هنگام جنگ او را تنها رها کردند! به راستی روزنامه نگاری که ایران درودی را مدت‌ها در حبس خبری نگه داشته بود و کسی جز او اجازه نداشت با این هنرمند بزرگ سرزمینم حرف بزند امروز کجاست؟ آیا یک برگ روزنامه این اهمیت را داشت که این زن مهربان و تنها را فریب دهی و مدت‌ها از کنار او مسائل مادی خودت را مرتفع کنی؟ اما چیزی که مشخص است این است که ایران درودی همواره روی شانه های این مردم بوده و با همان همتی که از ذات خانواده ی اصیلش به ارث برده بود امروز و حتا در این شرایط سنی هنوز راست قامت ایستاده و حتا موفق شده است کلنگ موزه ی ایرانِ درودی را هم بزند و همانی را که می خواست را باز هم بدست آورد و در این راه مدیون هیچ کس جز اراده ی خودش نیست. ایران درودی را هرگز نمی توان از تاریخ نقاشی ایران هاشور زد و او خالق سبک فرا واقع گرایی در نقاشی ایران است درست همان سبکی که «سالوادور دالی» به آن می پرداخت مناظر غالب در آثار درودی بیشتر حاشیه کویر و گل‌هایی‌ست خاص با دیوارهایی شیشه‌ای و افق که به آثار وی فضایی خاص و عمیق بخشیده‌است. من به احترام او به قامت می ایستم و به خودم می بالم که در عصر ایران درودی زیست کرده ام نقاشی که تاریخ کهنه ی نقاشی ایران را دگرگون کرد. جواد مجابی منتقد بزرگ نقاشی ایران درباره ی ایران درودی می نویسد:« نقاشی‌های ایران درّودی، به نور درخشان ایران وفادار مانده است. خاستگاه این روشنا،گاه جغرافیاست که از زاویة تند تابش آفتاب بر این اقلیم برمی‌آید، گاهی نور جنبة فرهنگی دارد به ازای روشنی‌اندیشی حکمت عرفانی ما، و از سویی درخششی تاریخی است و نور درونی زندگی جمعی اقوام ایرانی بر این فلات را باز می‌تاباند. در شعاع تابش این مهر فروزان، می‌توان از تابلوهای دوران جدید ایران درودی شناخت بیشتر و لذتی افزون‌تر اندوخت... ... به خاطر نوع تابش آفتاب بر این سرزمین، منظره ساکن نمی‌ماند و دایم از رنگی به رنگ دیگر تغییر و تنوع می‌یابد، این دگرگونی منظره واحد در تابش نوری که هر دم رنگ و حجم دیگری به قاب تماشا می‌دهد، نگاه ایرانی را بر نور به عنوان عنصر خلاق و نیرویی آفرینشگر متمرکز کرده است. از جهان اساطیری به این سو، خورشید در این سرزمین،گاه در قلب آیین مهرپرستی و زمانی چون نماد آتش در کیش زردشتی، سپس در قرون تاریخی به مثابه نورالانوار عرفانی بر بینش ایرانی روشنی افکنده است...»

امروز و این صفحه ادای احترامی به نقاش بزرگ وطنم ایران درودی است که او را ستایشش می کنیم او را به راستی شاملو دقیق خطاب قرار داده بود: «سکوت گندم»