در مطبوعات
مصاحبه با رادیو فرانسه
به نقل از بخش فارسی وبسایت رادیو فرانسه:
ایران درّودی: «شگفت است که نیاکان ما لوح آزادی را نوشته اند و ما در قرن بیست ویکم از آزادی تعبیری این چنین محدود داشته باشیم»
بقلم احسان منوچهری
تاریخ پخش: شنبه ۵ مارس ۲۰۱۶
در بارۀ میهمان هفته
او بانوی نقاشی ایران است. نقاشی با نام او پیوند خورده است و او نام کشورش را بر خود دارد. این هر دو، نقاشی و ایران، در رگهای او جاری است.
ایران درّودی زادۀ شهریور ۱۳۱۵ در مشهد است. پدرش اهل خراسان بود و مادر از قفقاز می آمد. او در کودکی با خانواده به اروپا رفت و با شروع جنگ جهانی دوّم ناگزیر به ایران بازگشت. پدرش که در آن دوران در کار تجارت با آلمان بود دستگیر و به جزیرۀ خارک تبعید شد و خانواده در روستای شاندیز در نزدیکی مشهد پنهان گردید. این اقامت چند ماهه در خانه و باغی که ایران درّودی به آن نام «باغ ترس» داده است، بگفتۀ خود او اساس تفکر ذهنی او را ساخت.
ایران درّودی در مدرسۀ عالی هنرهای زیبای پاریس نقاشی آموخت، در مدرسۀ معروف موزۀ لوور پاریس تحصیل کرد، در دانشکدۀ سلطنتی بروکسل به آموختن هنر ویترای پرداخت و در انستیتوی آر.سی.آیِ نیویورک در رشتۀ تهیه و کارگردانی برنامههای تلویزیونی آموزش دید.
کارهای ایران درّودی تا کنون در ۵۸ نمایشگاه انفرادی و بیش از ۲۰۰ نمایشگاه گروهی در کشورهای ایران، فرانسه، بلژیک، سوئیس، آمریکا، مکزیک، ژاپن، استرالیا، کانادا، موناکو، آلمان و امارات متحد عربی به نمایش گذاشته شده است.
وی نزدیک به ۹۰۰ ساعت برنامۀ تلویزیونی در شناسائی هنر تهیه و کارگردانی کرده، فیلم مستند «بیینال ونیز» را ساخته و مدتِ دو سال استادِ مدعوّ دانشگاه صنعتی شریف برای تدریس «تاریخ و شناسائی هنر» بوده است.
از ایران درّودی تا کنون مقالات فراوانی در بارۀ هنر هخامنشیان و نیز نقد نقاشی در نشریات ایران به چاپ رسیده و مطبوعات جهان نیز مقالات بسیاری به او اختصاص داده اند. ایران درّودی زندگینامۀ خود را در کتابی بنام «در فاصلۀ دو نقطه» بازگو کرده است.
میهمان امروز «چهرهها و گفتگوها» آفرینندهای است که آندره مالرو، نویسنده و وزیر سرشناس پیشین فرهنگ فرانسه، گفته است آثارش انسان ها را از عظمتی که در آنهاست و از آن بی خبرند آگاه می کند.
او را «تصویرگر ژرف اندیش لحظههای اثیری» دانستهاند که بر آن باید تصویرگر جهانی اعجاب انگیز و جادوئی را افزود.
میهمان امروز برنامه، در ۷۹ سالگی، همچنان از شام تا بام، پر توان، قلممو می زند و رنگ ها را بر صفحۀ بوم به پایکوبی وا می دارد. وجودش یکسره ایران است. هر گاه این کلمه را بر زبان میآورد، موج هیجان او را میلرزاند و اشک شوق بر گونهاش می غلطد.
میهمان امروز، ایران درّودی، بانوی نقاشی ایران است. این گفتگو در محل اقامت موقت وی به میزبانی دوستانش در قصر کوچکی در یکی از روستاهای زیبای شمال غربی پاریس انجام گرفته است.
ایران درّودی در این گفتگو در بارۀ تلاش برای تشکیل موزه ای غیر دولتی از آثار خود در تهران می گوید: «همۀ کارهای ایجاد این موسسه انجام گرفته و تنها ساختمان آن هنوز ساخته نشده است... اگر مجوّز این کار داده شده بود، اینک بخشی از بنا بر پا بود». ایران درّودی « ۱۹۵ اثر برجستۀ خود را در ۴۰ سال گذشته گرد آوری کرده است تا در این موزه به نمایش» بگذارد، زیرا «کارهای خود را از آنِ ایران» می داند.
وی علیرغم گذراندن دو سوم عمر خود در خارج از کشور می گوید «این دوری تنها جغرافیائی بوده است و نه حسّی زیرا من از نظر حسّی همواره در ایران بوده ام و وظیفۀ ملّی خود می دانم آنچه را آموخته ام به هموطنانم منتقل کنم». از همین روست که او بر تاسیس این موزه در ایران پافشاری می کند و دریغ است که این گنجینۀ پر ارزش بی خانه و سرا بماند. ایران درّودی در این باره نا امیّد نیست. می گوید «هدف من اینست که این موزه، یک مرکز فرهنگی برای ایرانیان باشد. من اگر ایرانی نبودم، اینگونه نقاشی نمی کردم. حسّ نور این سرزمین است که اولین دلیل و نیز موضوع نقاشی های من است. من به این آب و خاک مدیون هستم».
ایران درّودی با یادآوری دوران کودکی خود، به دورۀ اقامت کوتاهی در روستای شاندیز در خراسان اشاره می کند و خانه و باغی را در ذهن حاضر می بیند که او بدان نام «باغ ترس» داده بود. می گوید: «این دوره از این نظر برای من اهمیت بسیار دارد که از یکسو با طبیعت آشنا شدم، رشد دانه را در خاک و روئیدن و بیرون آمدن آنرا می دیدم و از سوی دیگر با مرگ روبرو می شدم، زیرا پنجره های خانۀ ما به روی قبرستان باز می شد و من همواره شاهد تدفین بودم». این چنین است که مشاهده روئیدن گیاهان و مُردن مردمان در او اثری جاودانه گذاشته است. یادِ زنی خرافاتی که او را از مرگ و جنّ و هر آنچه دیده نمی شود بشدت هراسانده بود، هرگز از خاطر او نمی رود. می گوید: «هنوز صدای رودخانه ای را که می گفت در آن جنّ ها راه می روند، گاه گاه می شنوم» و می افزاید: «همین جا بود که حسهای من تربیت شد».
ایران درّودی در بارۀ دیگر خاطرات سرنوست ساز خود می گوید: «هنگامی که در کودکی همراه خانواده از اروپا به ایران می آمدیم، وقتی که به مرز رسیدیم، پدرم از اتوموبیل پیاده شد و خاک ایران را بوسید. این تصویر هرگز از یادم نرفته است. آنچه مرا ساخته عشق به ایران است و آنرا از پدرم دارم. آن نگاه تحسین آمیز من به ایران، آنچه که نخستین جرقه را در من زد، عشق به ایران و عشق به فردوسی بود». باز بیاد دارد که در کودکی هنگامی که پدر او را برای دیدار به مقبرۀ فردوسی برد، به او گفت: «با ادب راه برو».
می گوید: «ثروت واقعی من در دو چیز است: نخست اینکه نام مرا ایران گذاشته اند و دیگر عشق به ایران که نخست غریزی بود و سپس فرهنگی شد». او هر چند «فرهنگ فرانسه، سلیقه و تناسب و هنر زندگی کردن و از زندگی لذّت بردن فرانسویان» را فراوان تحسین می کند، امّا خود را «عاشق ایران و افسانههای آن» می داند و می گوید: «حسّ من از ایران است». وی بگفتۀ خود «آدمی بواقع عاشق» است و از خود همواره می پرسد «در پایان، این خاک سرد چگونه این همه عشق را تحمل خواهد کرد؟» ایران درّودی می گوید «آنچه در تابلوهای من شور می زند، همان عشق است. عشق به زندگی و عشق به انسانها».
ایران درّودی به «ملیّت خود سخت مفتخر» است و می پندارد که «خورشید هرگز در ایران غروب نخواهد کرد». میگوید: «ایران در گذشته تاثیرات فراوانی بر فرهنگ جهان گذاشته و حافظۀ تاریخی ما، عامل پایداری ما بوده است. هنگامی که شعر احمد شاملو را به او یادآوری می کنیم که از وی می خواست آزادی را تصویر کند، می گوید «اینکه هخامنشیان انسانها را در انتخاب مذهب، همسر و حرفه آزاد می خواستند، تعریف آزادی است» و با حسرت فراوان ابراز شگفتی می کند که اجداد ما ۲۵۰۰ سال پیش آفرینندۀ لوح آزادی باشد و ما در قرن بیست و یکم آزادی را در برترین شکل آن محدود کنیم».