در مطبوعات
ماجرای معروف ترین تابلوی نقاشی ایران
ایران درّودی می نویسد:
در سال 1969 شرکت آی تی تی که لوله کشی نفت آبادان به ماهشهر را انجام داده بود، گروهی را به ایران گسیل داشت تا هنرمندی را برای اجرای تابلویی از این لوله کشی ها انتخاب کنند. این گروه پس از دیدن آثاری چند از نقاشان ایران، به سراغ آتلیه کوچکم که در آن مشغول انجام مراحل نهایی اثر بزرگ «رستاخیز» بودم آمدند.
آن زمان همسرم برای راهاندازی تلویزیون بندرعباس به این شهر رفته بود. همان شب آنها با من تماس گرفتند و گفتند امشب به هتل هیلتون بیایید یک میهمانی به افتخارتان برپا کردهایم. گویا من از میان دیگر نقاشان برای کشیدن تابلوی «نفت ایران» انتخاب شده بودم. آن شب وقتی قرارداد را جلویم گذاشتند، گفتند ما یک عکاس میفرستیم تا مرحله به مرحله از کار شما عکس بگیرد. اگر کار شما در مهلت یکماهه، جوابگوی ما نباشد، میباید اثر دیگری بکشید. پاسخ دادم نیازی نیست عکاس بفرستید من تعداد زیادی نقاشی با موضوع نفت نقاشی خواهم کرد و تابلویی که چاپ خواهد شد تابلویی است که من انتخاب خواهم کرد. به اهمیت انتشار تابلویی با عنوان «نفت ایران» در مطبوعات مهم دنیا پی برده و از رسالتی که به من واگذار میشد آگاه بودم. در یک لحظه تصمیم گرفتم تمام امتیازهای مادی این کار را زیر پا بگذارم و روی حق انتخاب اثر پافشاری کنم. به این خاطر، قرارداد دوبارهنویسی شد تا قرارداد قطعی شده و هیچ شرط و شروطی از طرف آنها اعمال نشود. آنجا مهم ترین قرارداد سرتاسر زندگیم را امضاء کردم. چند ماه بعد این اثر که بعدها احمد شاملو آنرا «رگهای زمین، رگهای ما» نام داد، با تیراژ چند میلیونی در دو صفحه ی رنگی همراه با نوشته ای از من در مطبوعات مهم و معتبر دنیا از جمله «لایف»، «تایم»، «نیوزویک»، «نیوزفرانت» و بسیاری دیگر انتشار یافت. این اثر یک سال بعد از آن، در همان نشریات تجدید چاپ شد و من از اطراف و اکناف جهان نامه های بسیاری دریافت کردم.
روزی که این تابلو در مطبوعات دنیا چاپ شد یکی از بزرگترین روزهای زندگی من بود. سی و دو سالم بود که به شهرت جهانی رسیده بودم و درهای زیادی برایم باز شده بود، ولی صبح روز بعد مثل روزهای دیگر ساعت ۸ صبح سرکارم در تلویزیون حاضر شدم و دفتر ورود و خروج را امضا کردم. انگار هیچ اتفاقی پیش نیامده.... چون در قلبم میدانستم، من در خاک وطنم ماندنی هستم و این خاک است که منبع الهام من است.
بعد از انتشار این اثر بود که شاملو یکی از زیباترین اشعارش را به من هدیه کرد